Lustrous moon & venus & love

ساخت وبلاگ
روز جمعه 93.8.9 : خونه مادربزرگ.......... روز شنبه 93.8.10 :صب رفتیم پیش اون خانومه نشد.....با مادربزرگ و مامی رفتیم بیرون..........عصر رفتیم پیش اون خانومه......حالا یه سری اتفاقا افتاد که ذهنمو درگیر کرد.........در کل سال دیگه اینموقع............شب خونه مادربزرگ...... روز یکشنبه 93.8.11 : آچی رفت تبریز.......کفش سفید........شب تاسوعا.......اولین شبی که رفت Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 36 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1397 ساعت: 2:47

وای ی ی ی ی بازم آهنگ سنگ صبوره محسن چاووشی منو یاده یه نفر انداخت........ رفیق من،سنگ صبوره غم ها.......به دیدنم بیا که خیلی تنهام........هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم.......چه دنیای رو به زوالی دارم.......... یاده خاطرها بخیر......یاده اونایی که نباید خاطره میشدن ولی تو ذهن من ثبت شدن و الان بعده گذشتن 7 سال با شنیدن همین یه تیکه متن همش برام تازه میشه.................. ای بابا................ امرو Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : روزا, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

امروز رو مود خوبی نبودم......... یه بار صبح با آهنگای مرتضی پاشایی گریه کردم....... یه بار با اخبار صبح کانال خبر، یه بار با اخبار ساعت 2، یه بار با اخبار ساعت 7، یه بار با اخبار ساعت 8:30 و بعد که با دیدن اون فیلم کلا دیووونه شدم...... و تا آخره شب چشام خیس بودن................. وای از سختی مرگ........وای از ملک الموت........ وای از سکرات موت.........وای از نکیر و منکر........ وای از فشار قبر.... Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

روز سه شنبه 93.8.27: صبح به اتفاق پدر رفتم که سواره اتوبوس بشم......... اول من رسیدم بعد شیدا و بعد عاطفه که انقد دویده بود که بعد از یک ربع با ما سلام و علیک کرد......نفس نفس میزد........ رسیدم دانشگاه....... چون زبان ماشین ساعت 10 شروع میشد و تا اونموقع بیکار بودم به عنوان مهمان رفتم سرکلاس شیدا و عاطفه که ریزپردازنده داشتن........ تقریبا همه بچه ها سر کلاس ریزپردازنده بودن....... آخه ریزپردازن Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : بازم,دانشگاه, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

من اصلا حواسم نبود که دیگه پیشمون نیستی............. اصلا حواسم نیست که این ترم مرخصی گرفتی...... اصلا حواسم نیست که ترم بعد دانشگاه ما نمیای....... اصلا حواسم نیست که دیگه باهات تو یه کلاس نخواهم بود..... حواسم نیست که خیلی وقته ندونسته با بهترین دوستم خداحافظی کردم.......... حواسم نیست نررررررگس جوووونم.............. آخرین باری که تو یه کلاس با هم بودیم کی بود ؟؟؟؟........فک کنم ترم 4 بود....... Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : برات,شدهیکشنبه,ساعت, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

روز سه شنبه 93.9.4............ تو را تنها نشستم ......شیدا و عاطی هم با هم بودن......... باز هم سوار اتوبوس شدنی بند کوله پشتیم گیر کرد به دستیه یکی از صندلی ها...........سوژه شده ها......... تو راه خوش گذشت.......وقتی که رسیدیم و از اتوبوس پیاده شدیم هوا فوق العاده خنک بود و بارون گرفت........ من به عنوان مهمان رفتم سرکلاس عاطی و شیدا که ریزپردازنده داشتن......... شیدا و عاطی کنفرانس داشتن..... ا Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : روزه,دانشگاه, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

آجی: اصلا از کارات خوشم نمیاد زینب...! ربابه: یکی تو تانگو بهم پی إم داد خارجی بود گفتم Go bye.................93.7.30.... آجی: تو رو میخوام چیکار........در جواب اینکه گفتم با من........... آجی: اون دیگه مشکل خودته!......93.8.17........در جواب اینکه گفتم حالا کاری نکردی که من اینجوری شدم و اینا...... آجی: یا دیگه هیچوقت با من خداحافظی نکن یا کردی دیگه با من حرف نزن....مسخره تو نشدم که هروقت دلت خو Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : اینور,اونور, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

روز سه شنبه 93.9.11 : به اتفاق دوستان رفتیم دانشگاه...... بازم مهمون کلاس آقای عبادی بودم........ساعت 10 اینا رفتیم به سمت ساختمون آموزشی..... بارون شدیدی میومد.......وسطای راه نرگس بهم زنگ زد گفت کجایی......گفت که اومده ساختمون اداری ..... که ما هم برگشتیم ساختمون اداری.......میخواستم بپرم بغلش ولی با پدرشوهرش اومده بود خوبیت نداشت...... حتی بوسشم نکردم.......أه....... تا ساعت 11 اینا باهامون بود Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : هفته,دانشگاه, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

از دیدار آخرمون یک هفته س که میگذره........ هفته پیش دقیقا همین موقع ها بود که اومدم دیدنت.......... من که یه هفته س با تو سیر میکنم.......با خاطرات اون سه روز......... هر لحظه یه خاطره ای ازت یادم میفته......هی تکرارشون میکنم............ اگه تو اتاقم باشم که دیگع هیچی....... همش تمام لحظه های با تو بودن رو تصور میکنم............... چن وقتی بود که میخواستی بیای خونمون.......ولی همش نمیشد.......... Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : بازم,یاده,گُلی, نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03

یکشنبه 93.10.7 : ساعت 8:30 تا 10:30 ریاضی مهندســی داشتم.......با پدر رفتم......پیش عاطفه نشستم.....الهام پشت سر عاطی نشست.......خیلی سخت بود....داغون بود.......بعد از امتحان عاطی با الهام نشست و من پشت سر عاطی تنها...... اومدم خونه کاری انجام ندادم......کجای مدار رو باید میخوندم.......فقط دو جلسه کلاس داشتیم براش.......6 فصل بود.......رفتم قسمت مدارها .....مقاومت ها.......چن تا مدار حل کردم.....ب Lustrous moon & venus & love...ادامه مطلب
ما را در سایت Lustrous moon & venus & love دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4uniquevenusc بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 21:03